loading...
اکبر عبادی
هما بازدید : 7 جمعه 12 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

یک فصل

صدای قطره های باران را می شنوم 
گاهی آسمان نیز می غرد 
لحظه ای باد شیشه های پنجره را تکان میدهد
باد صدای باران است 
او مرا فرا می خواند 
با دستم شیشه پنجره را پاک می کنم 
کبوتری جلوی پنجره خیس شده است 
گاهی خود را تکانی می دهد
و قطر های باران از تن او بیرون می روند 
کبوتر در نگاه من آغاز دوباره باران بود 
مادرم زیر باران باغچه را آب می دهد
گاهی با دست هایش برگ های سبز گلدان های شمعدانی را با خوشی دست می کشد

مادرم برگ های زرد را با غصه و بغض از شمعدانی جدا میکند

و چه زیبا بود پیوستنه ، مادرم به باران و شمعدانی و کبوتر و باد

به قدرت یک فصل ، جدا از همه فصل ها در نگاه من... 

(اکبر عبادی)

هما بازدید : 15 جمعه 12 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

چه کردم که صبر شد قسمتم در نبودنت چه شد که بغض شد تنها هوای درونم حال که هر روزی از رفتنت را سپری می کنم فراقت نیز آسمان را در چشمان من سیاه تر می کند آری ستاره ها بی تو ماه و آسمان بی تو همه از بی تو بودن رنگ می گیرند برایم و من در غمستان فراقت یعقوبی شده ام و کلبه احزانی ساخته ام گرچه می دانم گلستانی در کار نیست اما چه کنم که چاره ای ندارم ای عمیق ترین زخم دلتنگی هایم ... ( اکبر عبادی )

درباره ما
این صفحه توسط هواداران اداره می شود . اکبر عبادی هنر را از نویسندگی ( شعر - داستان -فیلمنامه - ) شروع کرد و الان مشغول بازیگری در تئاتر و فیلم کوتاه می باشد و بعضی اوقات کارگردانی . اکبر عبادی هنرمند اردبیلی می باشد ...
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 3
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 33
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 49
  • بازدید کلی : 409