ديوان عشق
از پيري پرسيدند دوست چيست؟گفت:همان كه محبتش مرا پير كرد...
.......
نامه اي از من اگر سويت نيامد نرنج ،هرچه را من مي نويسم اشك پاكش مي كند.
........
رو خراب ترين خرابه ي تخت جمشيد مي نويسم خرابتم رفيق
.......
با تو هميشه بي تو نميشه
........
قلب من جايگاه رفيقي است كه شقايق ها حسرتم را مي خورند.
.......
با اشكي كه از دوريت بر چهره ات دارم/تو را تا صبح محشر دوست دارم