loading...
masih93
مسیح بازدید : 0 دوشنبه 02 تیر 1393 نظرات (0)

دیگه این روزها ازدواج وفرزند آوری تبدیل به موضوع روز شده.

اما اینقدر که مسئولین در موردش حرف میزنن،کاری هم انجام دادن؟!

من به شخصه قبول دارم که وضعیت اقتصادی برای تشکیل یه زندگی خیلی مهمه،اما نقش فرهنگ رو بیشتر میدونم،اصلا دقت کردیم اتفاقا اونایی که وضع اقتصادی پایین تری دارند کمتر بهانه مالی برا ازدواج میارن!این در حالیه که خیلیها رو دوروبرمون میبینیم که هم درسشونو خوندن،هم شغل و درآمد خوبی دارن اما تا بهشون بگی زن بگیر میگه:من چطور خرج زن وبچه رو بدم؟!!

به نظر من اینا همش بهانه است.این فرهنگ ماست که عوض شده،یه تفکرو فرهنگ قروقاطی که نه اسلامیه،نه شرقی ونه حتی غربی!

خانواده ها مخصوصا پدرو مادر ها هم در ایجاد این فرهنگ بی تاثیر نیستن.اولا که باید نحوه تربیت یه عده رو زیر سوال برد،که کلی عمرشونو گذاشتن یه مشت آدم بی مسئولیت،تنبل،دمدمی مزاج ولاقید بار آوردن!یه عده دیگه هم که بچه های خوبی مثلا تربیت کردن،خودشون مشکل دارن واینقد سنگ جلو پای بچه شون میذارن که بیچاره مجبوره دور ازدواج رو خط بکشه! مثلا زنی که میخوای بگیری باید ال باشه و بل یاشه!

قبول دارم بعضی از دخترا وخونوادهاشون هم یه جورایی طمع کارن ونازو قرشون زیاده،هنر زندگی کردن و مدیریت خونواده رو هم ندارن،اما خیلی از دخترای خوب رو میشناسم که به دلایل خیلی الکی حتی یه دونه خواستگار هم ندارن!

مثلا طرف اومده میگه من یه دختر نجیب،خانواده دار،زیبا،تحصیل کرده میخوام واسه پسرم،بهش معرفی کردم،بعد از یه هفته اومده میگه واقعا که از شما بعیده واسه ما همچین کیسی معرفی کنین،میگم چطور؟؟!میگه:خانم اون دختره که باباش مرده!مستاجر هم هستن!من چطور اونو بعنوان عروس قبول کنم؟!!!

آخه این چه تفکر مزخرفیه،اصلا ما با این مدل فکر کردن،روی مردم عصر جاهلیت رو سفید کردیم.

آیا فوت پدر گناه کبیره است؟یا مستاجر بودن خونواده دختر چه ربطی به خونواده پسر داره؟!!نمیدونم چرا برا یه عده این موضوعات اهمیت داره؟برا من که قابل هضم نیست...

                                                                                                                                   ادامه دارد...



مسیح بازدید : 2 جمعه 30 خرداد 1393 نظرات (0)

گاهی وقتها احساس میکنم خیلی تنها وبدبختم در حالیکه خیلی ها معتقدن من خیلی خوش

بختم.من یه دختری هستم که احساسم تو مشتمه،همیشه حس کمک به دیگران دارم،اصلا 

نمیتونم نسبت به به اتفاقهای دورو برم بی تفاوت باشم.خیلی هیجانیم وسریع احساساتم رو بروز 

میدم ودرک این موضوع برا خیلی ها سخته.یه کم پر حرفم،خیلی سعی کردم اینجوری نباشم 

 ولی نشد.در برابر آدمهای مغرور،مغرورم.هر کسی اول منو میبینه فک میکنه من خودمو میگیرم

و از دماغ فیل افتادم،اما اگه به من نزدیک شه،میبینه سخت در اشتباه بوده.

خدا اینجوری خلقم کرده،حالا هر کی نمیتونه منو بفهمه مشکل از خودشه...

الان هم که اومدم اینجا عصبانیم چون از طرف کسی که میگه عاشقمه به مدت 12 ساعت ترد شدم!


مسیح بازدید : 0 جمعه 30 خرداد 1393 نظرات (0)

همیشه دنبال یه جایی بودم تا راحت درد دل کنم،کسی  بهم گیر نده...

دوست ندارم هیچ کدوم از آشناهام واطرافیانم آدرس این وبمو داشته باشن...

اینجا واسه خودمه واسه خودخودم...

این از اولین پستم.

 

درباره ما
دنبال یه جایی بودم که هروقت دلم خواست،هرچی دلم خواست بنویسم. فک کنم اینجا بهترین باشه...
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 3
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1
  • بازدید ماه : 1
  • بازدید سال : 2
  • بازدید کلی : 29
  • کدهای اختصاصی