چي شد سيگاري شدي...؟يه شب بارون ميومد تنها بودم...چي شد ترك كردي ...؟يه شب بارون ميومد ديگه تنها نبودم...چي شد سيگار رو شروع كردي و الكلي شدي ...؟يه شب بارون ميومد دوباره تنها شدم...چي شد آوردنت بستريت كردن ...؟يه شب تنها بودم بارون ميومد اونو ديدم ...ولي اون ديگه تنها نبود...

بعد از گل شدن در همون 10 ثانيه مونده به پايان بازي دياز به گالوين پاس داد و خودش رو با سرعت بالايي كهداشت به دروازه رسوند . توپي كه گالوين سانتر كرده توسط دياز گل شد اما ها ، ها ، هو هي ... ميزوگي برنامه چيدهبود و تله آفسايد درست كار كرد. داور دست به سوت برد و پايان بازي رو اعلام كرد و روبرتوبعد سوت داور پريد تو زمين و من رو در آغوش گرفت و گفت:‌سوباسا ، تو مايه ي افتخار مني ...گفتم : عمو جان اگه لطف شما نبود و بمن آموزش نميداديد من هرگز به اينجا نميرسيدم . در اينموقع خبرنگارها چندعكس از من و روبرتو انداختند و تيتر اول روزنامه هاي فردا شد .خلاصه تمام بچه هاي آرژانتينو ژاپن بهم تبريك گفتند و يه ديدار سخت ديگه هم به پايانرسيد . دياز بهم گفت سوباسا چرا به ليگ آرژانتين ملحق نميشي ؟ گفتم خب هنوز بايد در اسپانيا 1 نفر رو شكست بدمو در آينده اي نزديك اگر خدا بخواهد به برزيل يا آرژانتين ميام .دياز بعد از دست دادن با من بالبخندي برلب خداحافظي كرد و به رختكن رفت . تابلوي ورزشگاههم هنوز داشت آخرين گل رو فرشته هاي آسماني بود نشون ميداد و هنوزم تماشاگرها هياهو ميگردند و منو تشويق ميكردند . كاكرو ، تارو ، واكي و بقيه و حتي دوست خوبم ايشيزاكي هيجاني شده بودند وبه سر و كله ي من ميزدند و تشويقم ميكردند و در آخر من رو در حاليكه آواز ديدي ري دي دي سوباسا ميخوندند ، بالا و پايين مي انداختند .

لبهایت طعم سیگار میداد! و میدانستم تو سیگار نمیکشی!!

Sobasa.... Kakero

معرفتم،معرفت سيكار
بااينكه دورانداخته ميشه ولي تاآخرش برات ميسوزه ؛؛،،؛؛
؛؛،،؛؛

ضربان قلب من با تو : _/_/_/_ῳدور از تو : _ __ῳبدون تو : _______

همین که فهمید غـــــــــــم دارم آتش گرفت . . .به خودت نگیر رفیق !!!!!سیـــــــــــــ ــگارم را گفتم دلشکسته اي لب بام سيگارمي کشيد . . .خسته بود . . .آنقدر خسته که يادش رفت بعد از آخرين پُک سيگار را به پايين پرت کند . . .نه خودش را... * *

همین که فهمید غـــــــــــم دارم آتش گرفت . . .به خودت نگیر رفیق !!!!!سیـــــــــــــ ــگارم را گفتم دلشکسته اي لب بام سيگارمي کشيد . . .خسته بود . . .آنقدر خسته که يادش رفت بعد از آخرين پُک سيگار را به پايين پرت کند . . .نه خودش را... * *

سيگار بكش...مست كن ...بغض كن ...گريه كن ...دق كن ...ولي با آدماي بي ارزش درد و دل نكن ...

تمام سیگارهای دنیا را که هم بکشی باز کسی تنهاییت را درک نخواهد کردجز "پیرمرد سیگار فروش..."