سلام میترا جون
میترا جونم مرسی که همیشه هستی
از نیما پرسیدی...
باید بهت بگم نیما اگه قبلا وجود خارجی داشت دیگه نداره نیما الآن فقط یه خاطرست یه تجربه و یه تلنگر
شاید بشه اسمشو گذاشت یه واکسن اشتباه ضعیف شده نه یه اشتباه بزرگ
دیوونم کرد تا دم مرگ رسوندم مریضم کرد خیلی چیزا ازم گرفت
اما یه چیز خوب بهم داد
اونم خودم
حالا دیگه میدونم خودم و چیزایی که خداوند بهم داده چقدر ارزش داره
و برای فهمیدن این نیاز داشتم به یه تلنگر
نیما برگشته بود
اما دوباره رفت
من بهش اصرار کردم که بمونه
اما من اشتباه کردم
آخر فقط یه جمله بهش گفتم
اگه یه کلاه گشاد سال وجود داشت برای منطقی ترین مرد دنیا اون کلاه گشاد حتما امسال سر تو میرفت
و تموم شد
و من احساساتی الآن کسی را پیدا کردم که سرشار از احساس
دارم یاد میگیرم چطور با خودم کنار بیام
فک کنم کم کم جنس قلبم داره عوض میشه
یه آبهای قرمزی توی قلبم آروم آروم راه پیدا میکنن
این آبهای قرمز اسمشون عشق
چقدر خوبه آدمایی که عاشق خودشون میشن
میخوام عاشق خودم باشم
بچه ها سلام راستی یادم رفت بگم اگه خواستین منو پیدا کنید به این چت روم بیایید