
ضرب المثل
نشخوار آدمیزاد حرف است:
اگر پرگویی می کنم ایرادی ندارد، حرف زدن خود نوعی از سرگرمی است.
نشسته پاک است:
به شوخی، شخصی است که به تمیزی بدن و جامه اش بی اعتناست.
نصیب کسی را کسی نخورد:
همانند: روزی کس را، کس نخورد.
نطقش کور شدن:
براثر گفتگو وجنجال سخن کسی قطع شدن، از ادامه صحبت بازماندن.
نظر زدن :
به چشم بد نگاه کردن، از نظر عوام چشم زخم بودن.
نشادرش تند است:
به شوخی، در کارها شتاب وعجله میکند
نسیه آخر به دعوا رسیه:
همانند: معامله نقدی بوی مشک میدهد.
نزن در کسی را تا نزنند درت را:
همانند: چو بد کردی مباش ایمن ز افات
نشترش بزنی خونش درنمی اید
در نهایت خشم و عصابیت است، سخت آشفته است.
نرم کردن:
شخصی را به منظور خاصی مطیع و رام خود کردن
نرم نرم پوست کندن:
آرام آرام و به ملایمت کار خود را به ضرر دیگری فیصله دادن
من وظیفه خودم را به خوبی انجام میدهم وکاری به بد و خوب بعدش ندارم.
ضرب شستی به کار بردن:
برای پیشرفت امر خود تدبیری به کار بردن، با هر حیله بر حریف غالب شدن.
ضرب دستش را چشیده است:
برتری حریف خود را می داند و جرئت مقابله با او را ندارد.
ضرر را از هر کجا جلویش را بگیری منفعت است
آدم عاقل همینکه فهمید راهی را به اشتباهی رفته، برمی گردد.
طاق ابرو نمودن:
کاری مخصوص زنان، عشوه گری کردن
طاقت کسی طاق شدن:
بیقرار شدن ، آرام خود از دست دادن.
طبل زیر گلیم زدن:
پنهان داشتن موضوعی که همه می دانند، پنهانکاری کردن
طرف کسی را گرفتن :
پشتیبانی از کسی کردن، از کسی حمایت و طرفداری کردن
طشتش از بام افتاده :
راز نهان کسی آشکار شدن، رسوا شده است
طی نکرده گز کردن:
بدون مطالعه و نسنجیده دست به کاری زدن
طوق لعنت برگردن کسی افتادن:
گرفتار زحمت و دردسر شدن، دچار همسر بد رفتار و بد اخلاق شدن
طناب گدایی کسی را بریدن:
از ادامه کمک به کسی خود را رها ساختن
طمع زیاد مایه جوانمرگی است:
ادم طمع پیشه غالبا جان خود را به خطر می اندازد
مفت و مجانی برای کسی کار نکردن ، بی جهت برای کسی به آب و آتش نزدن.
عاشقی پیداست از زاری دل :
همانند: رنگ رخساره خبر میدهد از سرضمیر
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد:
به دست آوردن مطلوب خویش کار چندان آسانی نیست.
عاقبت به خیر شدن:
به رستگاری و راه خوشبختی رسیدن
عاقبت جوینده یابنده بود:
باجستجو و تلاش به مقصود خود نایل خواهی شد
عاقبت خشم پشیمانی است.
از آدم خشمگین کارهای سرمی زند که سپس باعث ندامت اوست.
عاقبت گذر پوست به دباغ خانه می افتد:
هر کسی باید روزی حساب اعمال خود را پس بدهد.
عاقل تا پی پل می گشت، دیوانه پا برهنه از آب گذشت :
هر مشکل چاره ای دارد، اگر از راه ملایمت نشدباید جسارت به خرج داد.
عبای ملانصرالدین است:
چند نفر به نوبت آن را می پوشند، همه از آن استفاده میکنند.
عجب کشکی ساییدم
همه چیز بر خلاف انتظار ما از آب درامد
عذر بدتر از گناه :
در توجیه کار بد خود دلیل زشت تری آوردن
عروس تعریفی آخرش شلخته از آب درامد
با آنهمه تعریفش جنس نامرغوبی از آب درآمد
گاو بی شاخ و دم :
آدم تنومند شوریده و احمق، همانند: غول بی شاخ و دم.
گاو پیشانی سفید:
معروف و مشهور نزد همه، همه کس او را می شناسد.
گاو خوش آب و علف:
کسی که از هیچ نوع خوردنی رو گردان نیست، هر چه پیشش ببیند بدون اکراه و با اشتهای تمام می خورد
گدا بازی درآوردن:
مقابل دست و دلبازی ، خست و پستی به خرج دادن
گدا حیا ندارد:
بر اثر تکرار خواهش و تمنا آبرویش ریخته شده و شرم نمی کند.
گذر پوست به دباغخانه می افتد:
هر کسی سرانجام به نتیجه اعمال خود میرسد، بالاخره روزی بهم میرسیم.
گاهی به نعل و گاهی به میخ زدن :
ضمن صبحت و گفتگو کنایه زدن ، همانند : از این شاخ به آن شاخ پریدن
گذشت آنچه گذشت :
افسوس گذشته را نباید خورد ، همانند : تقویم پارسالی به کار نمی خورد.
گذشت بر گشت ندارد:
بخشیده را پس نمی گیرند، بر آنچه بخشیدی چشم طمع نداشته باش.
گربه آمد و آن دنبه را برد:
باید بجنبی و چاره کار خود کنی و گرنه ر نود از تو جلو می افتند.
گربه را دم حجله باید کشت:
از آغاز هر کاری باید محکم کاری کرد.
گر تو بهتر می زنی بستان بزن:
اگر فقط ادعا نمی کنی چرا کنار گود نشسته ای

کریستیانو رونالدو سلام به همه ی بچه های باحال
امروز با بیوگرافی اومدم جدید ترین بیوگرافی که از کریس رونالدو وجود داره
پیشنهاد می کنم حتما بخونی فقط آخرش نظر یادتون نره
کریس رونالدو در دهکده ی فونچال واقع در جزیره ی کوچک مادیرای کشور پرتغال بدنیا آمد.
پدرش ژوزه دینیس آویرو و مادرش ماریادولارس دو سانتوس به همراه یک برادر به نام هوگو و دو خواهرش به نام های الما و کاتیا خانواده شش نفری کریس رونالدو را تشکیل می دادند.
نام رونالدو را پدرش به خاطر علاقه ای که به رونالد ریگان رئیس جمهور سابق آمریکا داشت انتخابکرد البته نه بدلیل سیاسی بلکه هنرپیشه ی مورد علاقه اش بود.
رونالدو از سه سالگی فوتبال را روی ماسه های کنار ساحل مادیرا آغاز کرد. کریس از کودکی طرفدار باشگاه اس ال بنفیکای لیسبون بود اماتقدیر این چنین بود که به تیم رقیب یعنی اسپورتینگ برود.
اولین بازی رونالدو در سن هشت سالگی برای تیم آماتور آندورینیا اتفاق افتاد که پدرش تدارکاتچی آن باشگاه بود. در سال 1995 که کریس 10 سال داشت ،دو باشگاه خوب منطقه ی مادیرا یعنی مارتیمیو و ناسیونال علاقه مند به امضا قرارداد با وی شدند مارتیمیو فرصت بدست آوردن کریس رونالدو را بخاطر از دست رفتن قرار ملاقات با روی سانتوس مربی آندورینیا به باشگاه ناسیونال داد.
پس از یک سال در ناسیونال و بردن عنوان قهرمانی رده نونهالان فقط با سه روز تمرین به اسپورتینگ لیسبون پیوست. اولین بازی کریس با پیراهن راه راه سبز و سفید اسپورتینگ در برابر موریرنسه دو گل برای کریس نوجوان داشت که شروع خیلی خوبی بود
برای بازی های قهرمانی زیر 17 سال اروپا به تیم ملی دعوت می شود و اولین بار توسط ژرارد هولیه سرمربی وقت لیورپول مورد توجه قرار گرفت اما چون کریس 16 ساله بود مدیران لیورپول مخالفت کردند زیرا معتقد بودند وی خیلی جوان است و فوتبالیست بهتر از او فراوان.
در همین زمان اسپورتینگ در یک بازی اروپایی با منچستر یونایتد روبرو می شود که با نتیجه سه بر یک به پیروزی می رسد. آن شب سر الکس مجذوب جوانکی می شود که می تواند در هر دو گوش چپ و راست و با هر دو پا دفاع حریف را به هم بریزد.
سال 2003 دیوید بکهام قصد جدایی از منچستر را دارد و به رئال می رود و پیراهن افسانه ای شماره 7 منچستر به کریس رونالدو می رسد ولی فرگوسن تصمیم خود را گرفته و با 12.24 میلیون پوند سرخ پوش می شود. در فصل 2003-2004 در نخستین بازی جانشین رونی می شود و در 30 دقیقه ی حضورش یک پنالتی می گیرد. تا در جشن پیروزی 4-0 تیمش مقابل بولتون سهیم باشد.
کریس تحت نظر فرگوسن پیشرفت می کند و در سال 2005 در حین تمرین با نیستلروی درگیر می شود و سرانجام نیستلروی به رئال می رود و رونالدو قراردادش را با منچستر تا 2008 تمدید میکند درخشش با من یونایتد و چند کارت زرد و قرمز نشان از نا پختگی کریس دارد.
فرگوسن در یونایتد و اسکولاری در تیم ملی پرتغال وارد عمل می شوند تا کریس بر اعصابش مسلط شود. بیست و نه اکتبر 2005 هزارمین گل یونایتد را در لیگ برتر به ثمر می رساند.اولین افتخار رونالدو به دست می آید.
بهترین فوتبالیست جوان سال از طرف فیفا درآگوست 2003 برابر قزاقستان ظاهر میشود و با تیم ملی به یورو 2004 می رود و نائب قهرمان می شوند. با تیم المپیک به آتن میرود.
هفت سپتامبر 2005 پدر می میرد چند ساعت پس از فوت پدر مقابل روسیه قرار می گیرد
در سال 2006 اولین گل خود را در جام جهانی به ایران میزند و در 8 جولای 2006 در مقابل انگلستان باعث اخراج همبازیش یعنی وین رونی میشود.
شایعات جدایی از منچستر آغاز می شود حمله ی رسانه ای در انگلیس و اعتراض همبازیانش او را به سمت مادرید می کشاند اما سر الکس مانع این اتفاق می شود و با قهرمانی در فصل بعد درایت خود را به رخ همگان میکشد. اوج رونالدو در فصل 2007-2008 رقم می خورد جایی که در یک فصل با من یونایتد 42 گل می زند و علاوه بر لیگ برتر ،قهرمانی در جام باشگاه های اروپا را بدست می آورد .
رئالی ها بلا فاصله وارد عمل می شوند و تمام تابستان را صرف تبلیغ انتقال رونالدو به تیمشان می کنند ولی باز هم با دخالت فرگوسن می گوید:
من میخواهم با جان و دلم برای یونایتد بازی کنم این جمله آب سردی بود بر ادعا های رئالی ها اما فقط یک سال طول کشید تا این اتفاق بیفتد و این انتقال جنجالی شکل بگیرد.
حاشیه ها:
مورینیو کریس را یک بچه بی سواد دهاتی خطاب می کند در همین حین حمله رسانه ای آغاز می شود .
در اکتبر 2005 پلیس از او به اتهام تجاوز به یک مدل در هتلی در لندن تحقیق می کند اما او تبرئه می شود . آگوست 2006 خبر نامزدی او با مرکه رومرو زنی مطلقه و شاغل در تلویزیون اسپانیا که 9 سال از وی بزرگتر است به رسانه ها میرسد مرکه این رابطه را می پذیرد اما کریس هیچگاه قبول یا رد نمی کند.
شایعات زیادی دور او می چرخد : نامزدی او با یورانا یاردل خواهر فوتبالیست برزیلی پورت
و رابطه با مانکن معروف لورن فرین
دوستی با ملکه ی زیبایی پرتغال
و ...
در مهمانی های مجلل هالیوود در کنار هنر مندان مشهور ظاهر می شود . درباره ی او می گویند پا جای پای بکهام ممیگذارد و شاید هم بزودی در هالیوود ظاهر شود اما زندگی وی تماما خوشگذرانی نیست
در کارهای خیریه نیز فعالیت میکند در سال 2005 در فاجعه سونامی شرق آسیا به پا می خیزد و با خرید خانه ای برای کودکی 11 ساله سمبل کمک با بازماندگان سونامی می شود.
امروز با تمام این روایات کریس رونالدو در 24 سالگی با قیمت 94 میلیون یورو گرانترین بازیکن جهان است و مفتخر به عنوان هایی مانند بهترین بازیکن جهان در سال 2008 و بهترین بازیکن اروپا است
و هم اکنون فصل تازه ای از زندگی در سانتیاگو برنابئو برای وی آغاز شده است
و...
مسی
شناسنامه - نام کامل» لیونل آندرس مسی
- تاریخ و محل تولد: ۲۴ ژوئن ۱۹۸۷ در روزاریوی آرژانتین
- ملیت: آرژانتینی و اسپانیائی
- قد: ۱۶۹ سانتی متر
- وزن: ۶۷ کیلوگرم
- باشگاهها: جوانان بارسلونا، بارسلونا
- نخستین بازی ملی: آگوست ۲۰۰۵ برابر مجارستان

اولین بازی یک فوروارد کامل زمانی کارش را صحیح انجام داده که گلی را به ثمر رسانده باشد. «مسی» در این دیدار گلی به ثمر نرساند، اما یک بار در موقعیت گل قرار گرفت که دفاع حریف روی او تکل خطا انجام داد و یک ضربه آزاد به نفع «بارسا» اعلام شد و زننده این ضربه هم کسی نبود جز رونالدینیو که با این ضربه اولین گل بازی را به ثمر رساند.
اولین گل
اولین گل او در دیدار مقابل آلباسته بود که روی پاس رونالدینیو در موقعیتی مناسب توپ را از روی سر دروازبان به درون دروازه انداخت
سیستم جوانگرا
«مسی» در «روناریو» متولد شده است، در آرژانتینأ اما در «بارسلونا» همه او را از خودشان میدانند و به نظر میرسد یکی از اولین محصولهای سیستم جوانگرای بارسلون جدید باشد. با اینکه رونالدینیو، اتوئو و دکو نامهای معروفی هستند و در همه جای دنیا شناخته شدهاند، اما «بارسلونا» به محصولات جوان داخلی خود نیز میبالد و «مسی» آخرین فرد از حلقه نامهای پرداخته شدهیی در «بارسلون» است که نامهایی چون «کارلوس پویول»، «ژاوی هرناندز»، «ویکتور والدز»، «آندره اس اینیستا» و... را شامل میشود.
مقایسه با مارادونا
مسی در سال 1987 به دنیا آمده است. در پنج سالگی بازی فوتبال را آغاز کرده )در باشگاه گراندولی(أ در تیمی که پدرش هم در آن مشغول فعالیت بوده است. تواناییهای او مسوولان باشگاه «نیول اولدبویز» را قانع کرد که «لیونل» را به خدمت بگیرند و او به برادر بزرگترش که در آن باشگاه بازی میکرد ملحق شد. مربی او در آن باشگاه «ایزیگو دومینگوئز»، میدانست که او استعداد شگرفی در خود پنهان دارد. او میگوید: «او میتوانست کارهایی با توپ انجام دهد که قوانین فیزیک را به بازی میگرفت. تنها کسی که قبل او دیدهام که چنین تواناییهایی دارد، «دیهگو مارادونا» است...
مشکلات پزشکی
پیشرفت «مسی» با اخباری که نشان از یک بیماری هورمونی در او داشت که باعث توقف رشد او میشد، تحتالشعاع قرار گرفت. پدرش تصمیم گرفت به «کاتالونیا» مهاجرت کند تا بتواند هزینه درمانی سنگین او را به نحوی تامین کند، اما «بارسلونا» همه چیز را در مورد استعداد «لیونل» جوان میدانست و بنابراین پیشقدم شد تا هزینههای درمان او را بپردازد و همچنین با او قراردادی برای بازی در تیم جوانان «بارسلونا» منعقد شد.
آغاز به کار در اسپانیا
وقتی «مسی» پا به اسپانیا گذاشت فقط یک متر و چهل سانتی متر قد داشت. اما قد و هیکل و نیز تواناییهای او بسرعت شروع به رشد کردند و در مدت زمان کوتاهی حدود سی سانتیمتر به قد او اضافه شد. پس از به ؤمر رساندن سی و هفت گل و سی بازی در اولین فصل بازیاش، فدراسیون فوتبال اسپانیا به او پیشنهاد کرد تا در تیم ملی اسپانیا شروع به بازی کند. مربی تیم زیر شانزده سالههای اسپانیا در آن زمان یعنی آقای «گینس مندس» یکی از بزرگترین علاقهمندان او بود. او در مورد «مسی» در آن زمان گفت: «در میان بازیکنانی در این سن، او بهترین بازیکنی است که من در عمرم دیدهام.»
ثبت رکورد برای بارسلونا
در نوامبر سال 2003، مسی در یک بازی دوستانه در مقابل «اف ثپورتو» بازی کرد و یک سال بعد هم اولین بازی رسمیاش با پیراهن بارسلونا را در مقابل تیم «اسپانیول» به انجام رساند. او در فصل گذشته در بازیهای چندی ظاهر شد، من جمله در لیگ قهرمانان مقابل «شاختار دونتسک». پس از آن در بازی مقابل «آلباسته» بود که «لیوئل» با زدن گل در کتاب رکوردهای «بارسا» به عنوان جوانترین گلزن تاریخ باشگاه شناخته شد.
بازیکنی جهانی
در تابستان ستاره اقبال «مسی» بالاتر هم رفت. او آرژانتین را به فتح جام جهانی جوانان رهنمون شد. او در این جام عنوان بهترین گلزن و بهترین بازیکن تورنمنت را دریافت کرد. مربی آرژانتین «خوزه پکرمن»، او را در دیدار دوستانه با مجارستان به تیم ملی بزرگسالان دعوت کرد، اما در این بازی او خودش را نشان نداد و از حیث کارکرد منفی در صدر اخبار قرار گرفت. «مسی» در این بازی دو دقیقه پس از ورود به زمین توسط داور از بازی اخراج شد.
قرارداد جدید
«بارسلونا» از این میهراسید که مبادا باشگاههای دیگر جواهرش را از چنگ باشگاه در آورند، بنابراین پس از مدتزمان کوتاهی پس از یک قرارداد پنج ساله، به او پیشنهاد تمدید قرارداد دادند و با او تا سال 2014 با حقوق صد و پنجاه میلیون پوند که هم تراز قرارداد رونالدینیو بود، قرارداد بستند.
استعداد ویژه
مشکل آنجا بود که بارسلونا در دیدارهای لیگ اسپانیا نمیتوانست از مسی استفاده کند. ملیت غیراسپانیایی او اجازه چنین کاری را به باشگاه در سال جاری نمیداد. اما اعطای عنوان شهروند افتخاری اسپانیا به او به این معناست که او دوباره میتواند در ترکیب تیم مردمی و محبوب اسپانیا قرار گیرد. «ریکارد» عقیده دارد میتواند از «مسی» در هر بازی استفاده کند و میگوید که پس از درخشش در مقابل «اودینزه» اعتمادش به «مسی» بیشتر شده است. او میگوید: «مسی یک بار دیگر نشان داد که چه استعداد ویژهیی دارد. او همچنان جوان است، اما حضورش در تیم حیاتی به نظر میرسد.»
بعد از مارادونا هیچ فوتبالیستی نتوانست به خوبی یاد او را در دل ها زنده کند .تا این که بار دیگر در فوتبال آرژانتین حادثه ای رخ داد . و آن ظهور ستاره ای آرژانتینی، کوتاه قد، کم وزن با پوستی سفید بود به نام لیونل مسی. طولی نکشید که او با زدن ۳۷ گل در ۳۰مسابقه برای جوانان بارسلونا توجه همه را به خود جلب کرد . درمیان همه ی نگاه ها، نگاه دیگو آرماندو مارادونا جدی تر از همه او را می پایید. مارادونا با دیدن بازی های مسی به رازی بزرگ پی برد . احساس مارادونا به او می گفت که این بار جانشین واقعی اوپیدا شده.پس از مدتی باتلاش مارادونا و مربی تیم جوانان بارسلونا مسی به بارسلونای اصلی راه یافت. و به این ترتیب ستاره ی جوان به یکی از بزرگترین آرزوهایش دست یافت .اما برای مسی با ارزش تر از بازی کردن در تیم بارسلونا داشتن حامی بزرگی همچون مارادونا بود .
. بعد از مارادونا در تمام دنیا بازیکنان زیادی مارادونا نامیده شدند : مارادونای شرق، مارادونای غرب، مارادونای آسیا، مارادونای اروپا، مارادونای عرب و... . اما این موضوع یعنی خوانده شدن به نام مارادونا در آرژانتین کشور مارادوناها به گونه ی دیگری شکل گرفت . بیشتر بازیکنان آرژانتین در آغاز درخششان، مارادونا خوانده شده اند بازیکنانی مثل : آیمار، ریکلمه، توز , ساویولا و... . اما گویا هیچکدام لیاقت داشتن چنین لقبی را نداشتند و زیر سنگینی شهرت و افتخارات این نام کمر خم کردند .عدم موفقیت تمام این بازیکنان خود دلیلی بود تا کارشناسان و مردم بار دیگر به این باور برسند که مارادونا واقعا تکرار نشدنی است

فینال لیگ قهرمانان اروپا 2008 - 2009
مسی در بازی مقابل منچستر یونایتد در فینال لیگ قهرمانان اروپا خئش درخشید و در دیداری که با نتیجه 2 بر 0 به پیروزی رسیدند گل دوم تیمش را به ثمر رساند.ا. در فینال لیگ قهرمانان اروپا در فصل 2005 - 2006 به علت مصدومیت غایب بود ولی در این بازی حضور داشت و نقش مهمی هم در کسب این عنوان بارسلونا داشت.

- افتخارات تیمی:
لالیگا 2004 - 2005 و 2005 - 2006 و 2008 - 2009
جام حذفی اسپانیا 2008 - 2009
لیگ قهرمانان اروپا : 2005 - 2006 و 2008 - 2009
سوپر کاپ اسپانیا: 2005 و 2006 و 2009
مدال طلای المپیک 2008
قهرمان جام جهانی جوانان 2005
سوپرکاپ اروپا 2009
افتخارات شخصی:
بهترین بازیکن زیر 21 سال اروپا 2007
آقای گل جام جهانی جوانان 2005
بهترین بازیکن جام جهانی جوانان 2005
آقای گل لیگ قهرمانان اروپا 2008 - 2009
به نوشته وطن امروز و به نقل از Zeit Online ؛ با«لیو» در رختکن نوکمپ، یکی از بزرگترین ورزشگاههای دنیا رو به رو شدم. مسی از سکوها همانند لکهای کوچک، مهارناشدنی و بسیار سریع به چشم میآید. او از نزدیک هم جوانی نحیف اما جان سخت و خستگیناپذیر است؛ بیاندازه کمرو و خجالتی. زیر لب ترانهای آرژانتینی را زمزمه میکند. چهرهای دوست داشتنی، صاف و بدون چین و چروک دارد، بدون ریش و سبیل.
لیونل مسی کوچکترین قهرمان زنده فوتبال است، با لقب «کک». او اندام بچه را داراست. در واقع رشد او به عنوان کودک تقریبا در 10 سالگی متوقف شد. دست و پاهای کودکان دیگر بلندتر بودند؛ صدایشان هم دستخوش دگرگونی میشد. با این حال لیونل کوچک ماند. یک جای کار ایراد داشت. آزمایشها هم این موضوع را تایید میکردند؛ هورمونهای رشد او تا اندازهای منظم عمل نمیکردند.
آن طور که معلوم شد، مسی به گونهای نادر از بیماری «نانیسم» مبتلا بود. همزمان با هورمونهای رشد در کار دیگر هورمونها نیز اختلالهایی ایجاد شده بود و آنها نیز ترشح نمیشدند. پوشیده نگه داشتن این ایراد ناشدنی بود. دوستان در زمین فوتبال متوجه شدند که [رشد] لیونل متوقف مانده است. مسی میگوید: «همیشه کوچکتر از همه بودم. هر کاری که میکردم و هر کجا که میرفتم، آنها همیشه میگفتند لیونل عقب افتاده است.»
انگار او در جایی از مسیر از بقیه عقب افتاده بود.
در 11 سالگی قد او تقریبا 140 سانتی متر است. پیراهن باشگاهش، نیو ولز اولد بویز در شهر روزاریوی آرژانتین برایش بسیار بزرگ است و به تنش زار میزند. پایش در کفش شنا میکند، بنابراین او بند کفشهایش را همانند کفشهای خانگی میبندد. او بازیکنی استثنایی است، با این حال اندام یک کوتوله 8 ساله را دارد و نه یک نوجوان در حال رشد را.
درست در سن و سالی که در آن هرکس با نگاه به آینده میخواهد استعدادهایش را برای رشد و پیشرفت به کار بگیرد، رشد اولیه در مورد دست ها، پاها و تن او راکد میماند. این برای مسی به معنای پایان تمام امیدهایی است که از نخستین روزهای حضورش در زمین فوتبال در پنج سالگی داشت. او احساس میکند، که با پایان یافتن رشدش همه چیز پایان یافته است. هر چیزی که او میخواست روزی بشود. همزمان پزشکان در این اندیشه هستند که چنانچه با این بیماری به موقع مبارزه شود، شاید بتوان آن را بر طرف کرد.
تنها اقدام ممکن هورمون درمانی با هورمون GH است؛ بمباران سالانه که با کمک آن شاید بتوان سانتیمترهایی از رشد صورت نگرفته را جبران کرد؛ سانتیمترهایی را که او نیاز دارد تا با آنها بتواند با غولهای فوتبال مدرن رقابت شانه به شانهای داشته باشد. درمان این بیماری برای خانواده بیاندازه سنگین و پرهزینه است، درمان آن ماهانه 900دلار خرج دربر دارد. فوتبال برای رشد و رشد برای فوتبال؛ از این به بعد این تنها راه پیشرواست.
او در جریان یک بازی توجه یک استعداد یاب را به خود جلب میکند. استعدادیابها در زندگی بازیکنان فوتبال همه چیز هستند. با هر مسابقهای که آنها به تماشایش میروند، با هر نوجوانی که تصمیم میگیرند، رشد و پیشرفتش را پیگیری کنند و با هر پدری که میخواهند، با او به صحبت بنشینند، درباره سرنوشتی تصمیم میگیرند و آن را رقم میزنند. آنها در بیشتر موارد درها را به روی بازیکنان جوان میگشایند. با همه اینها چیزی که باید به مسی ارائه شود، بسیار بیشتر است. آنها نه تنها میتوانند فوتبالیست شدن را برای او ممکن کنند، که سلامت و تندرستی را بار دیگر به او باز میگردانند.
کارلس رکساچ، مدیر ورزشی بارسلونا پس از آنکه لیونل را در زمین دیده بود، این طور تعریف میکند: «پنج دقیقه برای دیدن اینکه او برگزیده است، کافی بود». آشکار است که استعدادی بینظیر در پاهای مسی نهفته است. چیزی که از فوتبال فراتر میرود. وقتی کسی به تماشای او هنگام فوتبال مینشیند، همانند وقتی است که فرد به موسیقی گوش میدهد، گویی هر قطعه در یک ترکیب از هم پاشیده به جای خودش بازمیگردد.
رکساچ میخواهد او را خیلی زود از آن خود کند: «هر کسی بود، بلافاصله او را با طلا میسنجید». آنها روی یک کاغذ بی ارزش قرار داد خود را مینویسند، روی یک دستمال. رکساچ و پدر «کک» پای آن قرارداد را امضا میکنند. این تکه کاغذ بی ارزش زندگی لیونل را دگرگون خواهد کرد. بارسلونا این کودک جاودانه را باور دارد.
باشگاه تصمیم میگیرد که هزینههای هر هورمونی را که ترشح نمیشود، بپردازد اما مسی برای درمان باید راهی اسپانیا شود، همراه با همه اعضای خانواده، پدر، مادر و سه خواهر و برادرش که اکنون با او از روزاریو رفتهاند؛ بدون مدرک و بدون کار و با اعتماد صرف به قراردادی که روی یک دستمال نوشته شده است. با این امیدواری که شاید در این اندام کودکانه بخت و اقبال آنها نهفته باشد. باشگاه در سال 2000 به مدت
3 سال هر گونه پشتیبانی پزشکی و درمانی مسی را تضمین میکند. برخی بر این باورند که شخصی که ایمان دارد به یاری فوتبال میتواند از جهنم و عذاب خارج شود، نیرویی در خود دارد که او را به هدف دلخواهش میرساند.
با این همه درمان به گونهای وحشتناک توان مسی را میگیرد. حالش همواره بد است و پیدرپی بالا میآورد. عضلهها به نظر در حال پاره شدن و استخوانهای بدن در حال خرد شدن هستند. در عرض چند ماه اندامش بزرگتر شده و به اندازهای میرسد که در واقع در مدت چند سال باید به این اندازه میرسید.
مسی میگوید: «توانایی درد کشیدن را نداشتم و نمیتوانستم به باشگاه جدیدم چیزی ارائه بدهم، باشگاهی که همه چیز را مدیونش هستم». تفاوتی بنیادین میان آنهایی است که استعدادشان را به کار میگیرند تا پیشرفت کنند و آنهایی که همه چیزشان بسته به آن استعداد است.
هنر زندگی است اما نه به این معنا که هنر همه چیز یک فرد شود و او را در خود غرق کند بلکه به آن معناست که به شخصی آتیه ببخشد. برنامه دومی وجود ندارد، هیچگونه جایگزینی هم وجود ندارد که بتوان به آن رجوع کرد.
سرانجام بارسلونا پس از 3 سال میخواهد لیونل مسی را به کار بگیرد و خانواده میداند که اگر او اکنون نتواند آنطور که از او انتظار میرود، بازی کند، دردسرهایی برطرف ناشدنی پیش خواهد آمد. آنها در آرژانتین همه چیز را از دست دادهاند و در اسپانیا هم هنوز چیزی را به دست نیاوردهاند. اما زمانی که «کک» شروع به بازی میکند، هرگونه ترس و هراسی محو و برطرف میشود. مسی با تمرین سخت و پشتیبانی باشگاه نه تنها شجاعت که حتی رشد جسمانی لازم را نیز سال به سال و سانتیمتر به سانتیمتر به دست میآورد.
هیچ کس به درستی نمیداند که او امروز چند سانتیمتر قامت دارد. بیشتر افراد میگویند او 69 / 1 متر است برخی هم کمی کمتر. برخی هم عنوان میکنند مسی هماکنون به 60 / 1 میرسد و هنوز هم در حال رشد است. منابع رسمی دقیق نیستند. آنها به او رفته رفته سانتیمترهای بیشتری را نسبت میدهند.
گویا بحث بر سر درآمد یا بهایی است که او از خود در میدان نشان میدهد. حقیقت آن است که پیش از به صدا درآمدن سوت آغاز بازی و زمانی که دو تیم برابر هم صفآرایی میکنند، قد بازیکنان کم و بیش در یک اندازه و راستاست. تنها باید به چهره بازیکنان نگاه کرد تا چهره مسی را تشخیص داد. زمانی که تصاویر تلویزیونی سر او را نشان ندهد، از اندامش نمیتوان دریافت او مسی است.
در واقع هیچ کسی به طور پیدرپی به دنبال او نیست. مرکز ثقل او به گونهای است که مدافعانی که میکوشند او را متوقف یا سرنگون کنند، نمیتوانند. او زمین نمیخورد حتی متزلزل هم نمیشود. به دویدنش ادامه میدهد، توپ را پیش میاندازد، متوقف نمیشود، دریبل میکند، جلو میزند، میخزد، فرار میکند و فریب میدهد. او مهارناشدنی است.
در بارسلونا به تمسخر گفته میشود، روبرتو کارلوس و فابیو کاناوارو، مدافعان بزرگ سابق رئال مادرید، ترجیح میدادند هرگز به چهره مسی نگاه نکنند، تنها به این خاطر که هرگز نتوانسته بودند، از او جلو بزنند. مسی فوقالعاده سریع است. او با پاهای کوچکش مثل برق میدود، پاهایی که توپ را محکم حفظ و با هر حرکتی آن را کنترل میکنند. انگار که آنها دست هستند نه پا. حریفانش با مانورهای فریب دهندهاش ناگهان خود را دست خالی مییابند. نه از مسی خبری است و نه از توپ!
تماشای [بازی] مسی یعنی تماشای چیزی فراتر از فوتبال. چیزی ورای فوتبال و همتراز با زیبایی. همسان با شور و هیجان. بیننده او دیگر فاصلهای میان خود و مسابقه نمییابد، بلکه خود را کاملا در درون آن مییابد و با حرکتهای ناشیانه اما هماهنگش همذات پنداری میکند.
از همین رو بازی مسی با قطعههای پیانوی آرتورو بندتی میکل آنجلی، با تابلوهای رافائل و با فرمولهای ریاضی جان نش درباره تئوری بازی که فراتر از یک آهنگ، رنگ و منطق هستند، قابل قیاس است. اینها که گفته شد همگی تاثیری هیپنوتیزم گونه دارند. درست همانند وقتی که کسی برای نخستین بار به تماشای بازی مسی مینشیند. او خواسته یا ناخواسته تحت تاثیر قرار میگیرد.
زمانی که توصیف روزنامهنگاران ورزشی از مسی را میخوانیم، در مییابیم که او چه تردست هنرمندی است. در جریان مسابقهای میان بارسلونا و رئال مادرید که در آن بازیکنان حریف میکوشیدند، او را پی در پی از کار بیاندازند، گزارشگر مسابقه گزارش بازی را رها کرده و با هیجان تمام فریاد میکشد: «او نمیافتد، نمیافتد، نمییی افتددد!!!» در مسابقهای دیگر میان دو دشمن دیرینه فریادهای پرشور «messi, messi» با حرف a همراه میشود و او از این پس برای همیشه «مسیا» [ناجی] خوانده میشود. دومین لقبش پس از «کک». بازی او به گونهای سحرآمیز همه را شگفتزده و مبهوت میکند.
و مسیح او در فوتبال کسی جز دیهگو آرماندو مارادونا نیست. به ندرت میتوان باور کرد، با این حال زمانی که مسی بازی میکند، پاسهای مارادونا را در سر دارد؛ درست همانند یک شطرنج باز که در موقعیتهای مشخصی از بازی از حرکتهای قهرمانی بزرگ الگوبرداری و درست همان حرکتها را اجرا میکند. مسی در 18 آوریل 2007 در بارسلونا کپی گلی را به ثمر رساند که مارادونا در 22 ژوئن 1986 در مکزیک به ثمر رسانده بود و از آن با عنوان گل قرن یاد میشود.
بیست سال بعد اما درست عین همان. مسی هم در 60 متری دروازه حریف حرکتش را آغاز کرد، او هم در یک استارت دو بازیکن حریف را جا گذاشت و با سرعت روانه محوطه جریمه شد، همان جا یکی از بازیکنان که او آنها را جاگذاشته بود، دوباره تلاش میکند، او را سرنگون کند اما بینتیجه. سه مدافع مسی را احاطه میکنند اما او به جای آنکه گلزنی کند، به سمت راست میرود، دروازهبان و بازیکنی دیگر را دریبل میکند... و گل میزند و پس از گل تصویری از بهت بازیکنان بارسلونا که از حیرت در جای خود میخکوب شدهاند.
آنها سرهایشان را در دست گرفتهاند و چنان به دور و بر خود نگاه میکنند که گویا نمیتوانند باور کنند بار دیگر توانستهاند شاهد به ثمر رسیدن چنین گلی باشند. زمانی که مارادونا در مکزیک گلزنی کرد، مسی هنوز به دنیا نیامده بود. او تازه در سال 1987 متولد شد و دلیلی که من به خاطر آن به بارسلونا سفر کردم و میخواهم با او دیدار داشته باشم این است که من در ناپولی با افسانه دیهگو مارادونا بزرگ شدم. هیچ گاه بازی آرژانتین و ایتالیا را در جام جهانی 1990 فراموش نخواهم کرد.
مسابقهای که دست بیرحم تقدیر خواسته بود که تیم ملی ایتالیای آزگلیو ویچینی و توتو اسکیلاچی در نیمهنهایی با آرژانتین مارادونا روبهرو شود. آن هم درست در ورزشگاه سائو پائولوی شهر ناپولی! زمانی که اسکیلاچی گل نخست را به ثمر میرساند، ورزشگاه واکنشی شادمانه را بروز میدهد. با این حال حس میشود که در میان تماشاگران اوضاع آن طور که باید باشد، نیست.
پس از گل کانیگیا فریادهای بلند تماشاگران غیر ایتالیایی و غیر ناپلی بر ضد مارادونا کارگر میشود و اکنون چیزی رخ میدهد که در تاریخ فوتبال هرگز اتفاق نیفتاده بود و شاید هم دیگر هیچگاه رخ نخواهد داد؛ جو حاکم بر ورزشگاه بر ضد تیم ملی خودی میشود. تماشاگران اهل ناپولی فریاد میکشند: «دیهگو! دیهگو!» آنها عادت کرده بودند که نام او را صدا بزنند. چگونه باید آنها را برای این کار تنبیه کرد و چگونه قرار بود آنها به ناگهان دیگر از او پشتیبانی نکنند؟ مارادونا موفق شد، منطق هواداری را وارونه کند.
آن روز را بسیار خوب به یاد دارم. تقریبا یازده ساله بودم و چنین فوتبالی را شاید دیگر بار به ندرت تجربه خواهم کرد. اما به نظر میرسد چیزی از گذشته بازگشته است. گل بازی برابر انگلیس در جام جهانی مکزیک و گلی که «کک» بیست سال بعد به ثمر رساند، یکی از لحظههای فراموش ناشدنی کودکیام را تایید میکند. تصور میکنم که چه اندازه فوقالعاده و یا سرگیجه آور بود، اگر میشد مسی را به هنگام بازی در ورزشگاه سائوپائولو تماشا کرد.
لحظه باورنکردنی دیدارم با مسی درست زمانی است که به او میگویم که او وقتی بازی میکند، شبیه مارادوناست. شبیه اواست یعنی نمیدانم چگونه باید تصویری را که هزاران بار دیده شده، بهتر بیان کنم. با این حال میخواهم این موضوع را به او بگویم. او به من پاسخ میدهد: «آیا این واقعیت دارد؟» پاسخی با لبخند، با خجالت و شرم بیشتر از معمول و البته شادمانی بسیار. از این گذشته مسی حاضر بود با من ملاقات کند، نه به این خاطر که من نویسنده هستم یا به خاطر اینگونه علتها، بلکه تنها از آن رو که من اهل ناپولی هستم.
مسی میگوید: «ناپولی را دوست دارم. دوست دارم خیلی زود به آن شهر سر بزنم. بیتردید خوب خواهد بود اگر بتوانم در آنجا مدت بیشتری بمانم. این برای یک آرژانتینی درست همانند آن است که به خانهاش میرود. ناپولی برای مسی و بسیاری از هواداران بارسلونا مکانی مقدس البته در فوتبال به شمار میآید. ناپولی مکان تبرک بخشی استعدادهاست. شهری که رب النوع فوتبال در آن بهترین سال هایش را گذراند. جایی که او از هیچ برخاست و قهرمان شد. بالاتر از تمام تیمهای بزرگ. فاتح دنیا.
لیونل مسی درست نقطه مقابل آن چیزی است که انسان از یک ستاره فوتبال انتظار دارد. او بی و دستوپاست و عبارتهای معمولی را که به او پیشنهاد میشود، به کار نمیگیرد، سرخ میشود و به کفش هایش نگاه میکند. زمانی هم که نمیداند چه چیزی باید بگوید، شروع به جویدن انگشتهایش میکند. اما داستان «کک» از هر منظر بسیار شگفت انگیز است. مسی همانند زنبور مودار است.
میگویند زنبور مودار در واقع نباید پرواز کند، چرا که بدنش بسیار بزرگ است و تحمل این وزن برای بالهای کوچکش بیش از اندازه دشوار. با این حال زنبور مودار این موضوع را نمیداند و بسادگی پرواز میکند. مسی هم با اندام کوچکش، با پاهای کوتاهش و سینه باریکش و با تمام اختلالهای رشدش در واقع هرگز نباید میتوانست در فوتبال مدرن و پر از درگیری امروز بازی کند!
"
گارسون : چه میل دارید؟ آب میوه؟ سودا؟ شکلات؟ مایلو (شیر شکلات)؟ یا قهوه؟
مشتری : لطفا یک چای !
گارسون : چای سیلان؟ چای گیاهی؟ چای بوش؟ چای بوش و عسل؟ چای سرد یا چای سبز؟
مشتری: سیلان لطفا
گارسون: چه جور میل دارید؟ با شیر یا بدون شیر؟
مشتری: با شیر لطفا
گارسون: شیر؟ پودر شیر یا شیر غلیظ شده؟
مشتری: شیر غلیظ شده لطفا
گارسون: شیر بز، شیر شتر یا شیر گاو؟
مشتری: لطفا شیر گاو.
گارسون: شیر گاوهای مناطق قطبی یا شیر گاوهای آفریقایی؟
مشتری: فکر کنم چای بدون شیر بخورم بهتره
گارسون: با شیرین کننده میل دارید یا با شکر یا با عسل؟
مشتری: با شکر
گارسون: شکر چغندر قند یا شکر نیشکر؟
مشتری: با شکر نیشکر لطفا
گارسون: شکر سفید، قهوه ای یا زرد؟
مشتری: لطفا چای را فراموش کنید فقط یک لیوان آب به من بدهید
گارسون: آب معدنی یا آب بدون گاز؟
مشتری: آب معدنی
گارسون: طعم دار یا بدون طعم؟
مشتری: ای بمیـــــــــــری الهــــــــی!!
ترجیح میدم از تشنگی بمیرم فقط به شرط اینکه تو خفه شی و گورتو گم کنی









تعداد صفحات : 2