برای ورود به یکی از بهترین چت رومهای فارسی کلیک کنید
گلوي آدم را بايد گاهي بتراشند
تا براي دلتنگي هاي تازه جا باز شود
دلتنگي هايي که جايشان
نه در دل
بلکه در گلوي آدم است
دلتنگي هايي که ميتوانند آدم را خفه کنند
آدمــــ بــایـــــد یه "تـــُو" داشتـــه بـاشــــــه
کـه هـــر وقـت از هـمــــه چـــی خـسـتـه و نـا امیــد بـود
بـهـش بـگــه :
مـهـم اینـــه کـــه تــُـــو هستــــی
بیخـیـال دنیـــــــــا ...
شب که مي رســـــد
به خودم وعده مي دهم که فردا صبح حتما به تو خواهم گفتـــــــــ
صبح که فرا مي رســـــــد
و نمي توانم بگويم ، رسيدن شب را بهانه ميکنــــــــم
و باز شب مي رســــــــد
و صبحي ديگــــــــر
و من هيچ وقت نمي توانم حقيقت را به تو بگويـــــــم
بگذار ميان شب و روز باقي بمانـــــد
کــــــــــه
چه قـــــــــدر
دوستــــــــــ دارم . . . !
ســــخـــت اســـت وقتـــي از شـــدت بـــغـــض
گـــلـــو درد بگـــيري
و هـــمـــه بگـــويـــند
لبـــاس گـــرم بـــپـــوش !!
وقتي مي گويم دوستت دارم
شايد تصور كني تنها چند واژه ي ساده را در كنار هم گذاشته ام
و جمله اي را بيان كرده ام
اما...
بقیه شعر در ادامه مطلب
بعـضـي از زخــم هـــا را بايــد درمـــان کـــني
تـا بـتــونـــي به راهــت ادامـــه بــدي
امــا بعـضي زخـــم هــا بــايـــد باقـــــــي بـمــونــه کـه راهــت
را هــيـچ وقــــــت گــــم نـکنـــي.
گــاهــــي نيــاز داري
بــه يــه آغـــوش بـــي مـــنت
كــه تــو رو فقــط و فقط واســه خــودت بخــواد
...كه وقتي تو اوج تنهايي هستي
با چشــماش بهــت بگـــه
هستــم تــا تــه تهـــش.
امشب شب آخره که مزاحم دلت شدم،
خورشيد فردا مال تو ، ببخش که عاشقت شدم،
بدرقه لازم ندارم، خودم ميرم عزيزترين،
نذار بمونه زير پا ، قلبمو بردار از زمين،
دوستت دارم براي توفقط يه حرف ساده بود،
غافل از اين که قلب من منتظر اشاره بود..
بيا قرار بگذاريم که . . .
هيچ وقت با هم قراري نداشته باشيم !
بگذار هميشه اتفاق بيافتد !
…
اين طور بهتر است من هر لحظه منتظر اتفاقم !
منتظر ِ يک اتفاق که ” تــــو ” را به ” مـن ” برساند.
سخت است فراموش کــردن کســي که با او ،
همــه چيز و همــه کس را ،
فرامــوش ميکــردم ...!
هـتر از جمله "دوســـــــت دارم" ؛ جملـــه " بهـت اعـتماد دارمـــــــه "
هر کســـــي ميتـونه هـر کـي رو دوسـت داشـته باشـه ،
ولي به هـــــر کسي نـميشـــــــه اعتمــــــاد کــــرد ... !!!
اي مــتــرســکـــــ ! آنقدر دستهايت را باز نکن، کسي تو را در آغوش
نميگيرد ، ايــســتــادگــي
هــمــيــشــه تــنــهــايــي مــيــاورد
آن کس که درد عشق بداند، اشکی بر این سخن بفشاند:
این سان که ذره های دل بی قرارمن
سر در کمند عشق تو ، جان در هوای توست
شاید محال نیست که بعد از هزار سال،
روزی غبار ما را ،آشفته پوی باد ؛
در دوردست دشتی از دیده ها نهان ،
بر برگ ارغوانی،- پیچیده با خزان –
یا پای جویباری ،- چون اشک ما روان -؛ پهلوی یکدیگر بنشاند!
ما را به یکدیگر برساند!
فریدون مشیری"
من مانده ام
و انبوهی از اندوه
و تو بهانه ی چشمانم کمی آرام تر از دیدگانم جدا شو
ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر
بر من منگر تاب نگاه تو ندارم
بر من منگر زانکه به جز تلخی اندوه
در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم
ای رفته ز دل ، راست بگو !* بهر چه امشب
با خاطره ها آمده ای باز به سویم؟
گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه
من او نیم او مرده و من سایه ی اویم
بقیه در ادامه ی مطلب…
ترســو بودی ،
جاده خیانت را برایت تنگ و تاریک و ترسناک کرده ام
امـــا . . .
چه شجـــاع شده ای . . .
بقیه ی اس ام اس ها در ادامه ی مطلب…
اعتماد مثل کاغــذه … که اگه مچاله شد ، هر چقدر هم صافش کنى محاله به حالت اولــش برگرده !…
اشعار و نوشته های زیبا از بوسه!
وقتی کسی رو واقعاً دوست داشته باشی ؛
فاصله ،
سن ,
قد، و وزن
فقط و فقط
یه عدد لعنتیه … !
احکام ازدواج موقت و صیغه آن
در ادامه مطلب بخوانید
בرב בلت را بــﮧ کســے نگو
چون یاב مــے گیرنـב
בلت را از کجا
بــﮧ בرב آورنـב
شعری عاشقانه از مریم حیدرزاده
هر شب به آسمان خیره میشوم و با ستاره ها درد و دل میکنم
من میگویم دوستم نداشت مگر نه ؟؟؟
ستاره هم چشمک میزند …
میگویم با دیگری خوش است مگر نه ؟؟؟
باز هم چشمک میزند …
میگویم من برم راحت میشود مگر نه ؟؟؟
باز هم چشمک میزند …
و بعد سکوت میکنم …
دنبال عشق گشتم، نبود؛ نگرد، نیست
ادامه مطلب را بخوانید شاید روشن شویم...
یه روز یه دختره یه پسره رو تو خیابون میبینه٬ خیلی ازش خوشش
میاد… هر کاری میکنه که دل پسره رو به دست بیاره پسره
اعتنایی نمیکنه… چون پسره فکر میکنه همه دخترا مثل
همن… از داستانها شنیده بود که دخترا بی وفان… خلاصه
ادامه مطلب مراجعه کنید
“نمیتوانی با کلمات به کسی ثابت کنی که عاشق او هستی…..
اعمال و قولهایی که میدهی ثابت میکند که عشق تو واقعی است یا نه.
هر شب …
به خودم قول می دهم که
فراموشـت کنم !
وقتی عکست را می بینم
تو را که نه ...
قولم را فراموش می کنم… !
نه مرگ آنقدرسخت است
نه زندگی آنقدرشیرین که آدمی شرفش را بفروشد
تعداد صفحات : 2