چه اشتباه فاحشی...
اوعشق من بود...
من تجربه او...
جداکه شدیم هردوبه یک احساس رسیدیم توبه فراغت من به فراقت...
یک حرف تفاوت که چیز زیادی نیست...
حالا که رفتنی شده ای طبق گفته ات باشدقبول...
لاقل این نکته رابدان اهن قراضه ایکه چنان گرم گرم گرم در سینه میتپد دلم بود نامهربان
پس چرا...
زودترازتکه تکه شدنم...
جوابم نکردی...
برای خداحافظی...
خیلی دیر بود...
شکستن رفع بلاست...
اماباورنمیکند دلم...
قصه دیو دلبر شنیدی؟
دلبر عاشق دیومیشه باجمله دوستت دارم دیو تبدیل به یه ادم میشه
.
.
.
حالا قصه من گوش کن:
یه روز عاشق یه ادم شدم اماتاگفتم دوستت دارم
تبدیل شدبه یه دیوسنگ دل اماهنوز دوستش دارم
حتی اگه دلبرش یکی دیگه باشه
بارها میتوانستم مچش را بگیرم...
ولی باز محکمتر دستش را گرفتم...
تعداد صفحات : 2
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت