این داستان در سوره :
سورة کهف (18) آیات 83 - 98
در قرآن کریم آمده است.
برای مشاهده معنی این قسمت از سوره ها به ادامه مطلب بروید.
سورة کهف 18 / آیات 83 - 98
ازتو درباره ی ذو القرنین پرسش می کنند؛ بگو ذکری ازاو برشما تلاوت خواهم کرد.
ما در جهان به او قدرت دادیم و از هرچیزی یک وسیله ای در اختیارش نهادیم .پس وسیله ای را دنبال کرد.
تا به غروبگاه خورشید رسید، و دید که دریک چشمه ی گل آلودِ آب داغ نهان می شود ، و آنجا قومی را یافت.
گفتیم: ای ذوالقرنین! یا عذاب کنی یا نسبت به آنها احسان بورزی.
گفت: هرکه ستم کند اورا عذاب خواهیم کرد و بعد به سوی پروردگارش بازخواهد گشت و اورا عذابی ناشناخته خواهد کرد.
وهرکه ایمان بیاورد و کاری نیک کند اورا پاداشی نیکو خواهد بود و درباره ی امرمان با او به آسانی سخن خواهیم گفت.
بازهم دردنبال وسیله ای رفت تا به طلوعگاه خورشید رسید و دید که برقومی طلوع می کند که جزآن هیچ پوششی برایشان قرار نداده بودیم (لخت مادرزاد بودند ).
اینگونه بود که ما از هرچه نزد او بود اطلاع داشتیم.
باز هم دنبال وسیله ای رفت تا به میان دو بند (بین السدین ) رسید ودرکنار آن دو[بند ] مردمی را یافت که تقریبا هیچ سخنی نمی دانستند.
گفتند: ای ذی القرنین ! یأجوج و مأجوج در زمین فسادکارند ؛ آیا برایت هزینه ای قراهم آوریم تا میان ما وآنها حائلی ایجاد کنی؟
گفت: توانی که الله به من داده است بهتر است. به من کمک کنید تا میان شما وآنها بندی بسازم.
تراشه آهن برایم بیاورید . تا وقتی که میان دوکوه را برابر ساخت گفت : درآن بدمید؛ تا وقتی که آن را آتش گون کرد.
گفت: به من دهید تا رویش سرب بریزم.
پس نه توانستند از پشت آن بالا بیایند و نه توانستند درآن نقب بزنند.
گفت: این یکی از رحمتهای پروردگارم است . و چون وعده ی پروردگارم بیاید، آن را زیرورو خواهد کرد که وعده ی پروردگارم حق است.
منابع:
قرآن کریم
کتاب داستان های قرآنی(تهیه شده برای نشر الکترونیک توسط امیرحسین خنجی)